بی خبر از همه جا به همسرش قول داده بود ببردشان مشهد، پابوس امام رضا علیه السلام؛ ساعتی بعد عراق حمله ی وحشیانه ی اش را آغاز کرد؛ جنگنده هایشان آمدند ویران کردند و رفتند.
برای تلافی 140 فروند جنگنده ی ایرانی به سمت عراق حمله کردند؛ خالد حیدری، از برادران اهل تسننِ ساکن مهاآباد، خلبان یکی از این جنگنده ها بود.
موقع رفتن، همسر خالد به او می گوید: پس سفر مشهد چه می شود؟
خالد می گوید: بر می گردم و می برمتان حتمن.خالد میرود به آسمان و همان روز اول جنگ شهید میشود و پیکرش باقی میماند در عراق. بعد از 32 سال بچه های تفحص پیکر او را همراه چند شهید دیگر پیدا میکنند و به ایران منتقل می کنند. اما نقطه ی اوج ماجرا آنجایی است که از کمیته ی تفحص برای خانواده ی شهید بلیط هواپیما گرفتند و گفتند
شهدا را ابتدا برای زیارت به مشهد می برند.
شهید خالد حیدری بعد از 32 سال به قول خود عمل کرد...